تلنگر

??حاج اسماعیل دولابی ره:

شب‌های ماه رمضان است

اغلب شما جوان هستید

وضو بگیرید نماز بخوانید

کم حرف بزنید کم قصه بگوئید

این چیزهایی که در تلویزیون

نشان می‌دهند برای تفریح است

شما که روزه دارید

کمتر این و آن را گوش دهید

کمی به کارهایتان برسید

نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز

در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید

افطار که کردید

بدنتان که آرام گرفت

به دعایی به ثنایی یک دقیقه

خدا را یاد کنید

با خودتان خلوت کنید

به قرآن نگاه کنید

یا اینکه اصلاً ساکت بنشینید

این خیلی قیمتی است

موعظه شیطان

❤️«مـوعظه شـیــ?ــطان»❤️

✨پس از آنکه حضرت نوح علیه السلام قوم گنه کار خود را نفرین کرد و طوفان همه آنها را از بین برد، ابلیس نزد او آمد و گفت : تو بر گردن من حقی داری که می خواهم آن را ادا کنم!نوح گفت : چه حقی؟!خیلی بر من سخت و ناگوار است که من بر تو حقی داشته باشم!

▪️ابلیس گفت : همان که تو بر قومت نفرین کردی و همه آنها به هلاکت رسیدند و دیگر کسی نمانده که من او را گمراه سازم! بنابراین تا مدتی راحت هستم تا نسل دیگری بیاید!

نوح فرمود : حالا می خواهی چه جبرانی کنی؟!

ابلیس گفت :

✅در سه جا مراقب حيله من باش! 

➊?هنگامی که خشمگین شدی!

➋?هنگامی که بین دو نفر قضاوت می کنی!

➌?هنگامی که با زن نامحرم خلوت می کنی و هیچ کس نزد شما دو نفر نیست!

در چنین مواقعی به یاد من باش که کار خود را خواهم کرد.

?بحارالانوار ج11 ص318

میلاد امام حسن (ع)

تبریک میلادکریم اهل بیت

​?? ولادت با سعادت سرور بهشتیان، سبط اکبر و میوه ی دل حضرت رسول الله «صلی الله علیه و آله» و پسر ارشد مولا امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره «سلام الله علیهما» سرور و آقای تمام انبیاء جز جد شان «صلوات الله علیهم اجمعین و صلی الله علی نبینا و آله و سلم» و مولا و امام بر حضرت امام حسین «علیه السلام» یل بی بدیل جنگهای حضرت پدر و نابودگر سپاه کفار جمل، غریب عالم، حضرت شاه کرم امام حسن مجتبی «علیه السلام» بر محضر شریف حضرت بقیه اللّه الاعظم(عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف ) و همه ی محبین و شیعیان مخلص، مبارک و مسعود??

?✨ مبروك علينا و عليكم بليلة الخامس عشر من شهر رمضان بمناسبة حلول مولد سبط النبي المصطفى الإمام الحسن الزكي المجتبى عليه و آله أفضل الصلاة والسلام?
التماس دعا

تلنگر

? #شُکر_گذاری

? شیخ عباس قمی(ره) در کتاب سیر المنازل، مقامات العلیه داستانی نقل می کند:

? عابدی بود که در کوه های لبنان عبادت می کرد و هر شب از عالم غیب برای او افطاری آماد می شد

? تا اینکه شبی برای او افطاری نیامد و این شخص عابد از کوه پایین آمد و در خانه “گبری” رفت و در آن جا هم سگی زندگی می کرد؛

? عابد از “گبر” تقاضای نان نمود و آن گبر کافر سه قرص نان به او داد، سگ به دنبال عابد آمد و عابد یکی از سه قرص نان را به او داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و ناچار قرص دوم نان را هم به سگ داد ولی باز هم سگ به دنبال عابد می آمد و بالاخره عابد عصبانی و شد و گفت: تو چقدر بی حیا هستی؟! من از صاحب تو سه قرص نان گرفته ام و دو تای آن را به تو داده ام ولی باز هم تو مرا رها نمی کنی؟!

?سگ بصدا درآمد و گفت: تو بی حیا هستی، من سالها بر در خانه این گبر بوده ام و خیلی وقت ها به من غذا نداد ولی با وجود این او را رها نکردم ولی تو یک شب بی غذا ماندی از پای کوه آمدی در خانه گبر؟!